فهرست مناسبتها با جزئیات

    • ۸ تیر
    • 29 June
    • ٣ محرم

در چنین روزی در سال 1798 میلادی نظریه تکان دهنده مالتوس در باره جمعیت  منتشر شد . توماس  مالتوس در سال 1766 میلادی به دنیا آمد . وی نظریات بدبینانه ای در باره  جمعیت جهان  روبه افزایش ارایه کرده است  . اصول عقاید مالتوس در باره  جمعیت در کتاب مشهور  وی با نام  «تحقیقی در بارة اصل جمعیت و تاثیر آن در پیشرفت آینده جامعه » مطرح  شده است . این کتاب نخستین بار در سال 1798 منتشر شد .او به همراه ریکاردو و جان استوارت میل بنیان مکتب کلاسیک را در اقتصاد ریخت .  مالتوس در  کتاب خود به این نتیجه رسید که اگر موانعی در راه ازدیاد نفوس وجود نداشته باشد، جمعیت برمبنای تصاعد هندسی  افزایش می یابد.لذا پس از یک دوره جمعیت جهان به حد انفجار خواهد رسید . او می گوید بر اساس تحقیقات انجام شده و در عرض بیست و پنج سال جمعیت زمین دو برابر شده در حالیکه مقدار زمین همچنان ثابت می ماند . او معتقد است جمعیت زمین به نسبت تصاعدی افزایش می یابد در حالیکه مواد غذایی با تصاعد عددی بالا می رود .  نظر مالتوس به طور خلاصه این است که نخست  از برقراری هر نوع آمیزش جنسی، خارج از روابط زناشوئی اجتناب شود. ثانیاً مرد اختیار همسر و تشکیل خانواده را به زمانی موکول کند که بتواند مسئولیتهای خانوادگی را به نحو مطلوب عهده دار گردد و اگر به چنین وضعی نرسد به کلی از تأهّّل صرف نظر کند.

در چنین روزی در سال 1900 میلادی آنتوان دو سنت اگزوپری نویسنده مشهور فرانسوی  به دنیا آمد . وی خلبان نیز بود .
اگزو پری ابتدا به ترجمه کتب ادبی روی آورد و در آغاز کار در  سال  1912 کتاب « ژول سزار»  را از زبان لاتین به فرانسه ترجمه کرد . او به  دلیل علاقمندی بسیار به پرواز آرزو داشت که خلبان شود و بیشتر اوقات به همین دلیل از  مدرسه فرار می کرد تا پرواز هواپیما ها را تماشا کند . وی  پس از طی تحصیلات مقدماتی وارد دانشکده نظام شد و توانست در سال 1922  پرواز کند . وی در سال 1926 میلادی رمان خلبان را منتشر ساخت . همین رمان باعث افزایش محبوبیت او در میان عامه مردم شد . وی پس از آن در این حوزه به تحریر رمان های چندی همت گمارد که از میان آنها می توان به  « پیک جنوب»  و «پرواز شبانه» ، «خلبان جنگی » و« سرزمین آدم ها »     اشاره کرد . اگزو پری  در سی و یکم  ژوئیه 1944 بر اثر یک سانحه هوایی در گذشت . شازده کوچولوی او مهمترین رمان اگزوپری است . وی در این رمان زیبا و شاعرانه وصف انسانی را پیش می کشد که در میان جامعه دگرگون و پیشرفته سردر گم است . شازده کوچولوی  ساده و بی غل و غش او با خروج از انزوا و حضور در  میان جامعه با اشکال مختلف زندگی و انسان های گوناگون روبرو می گردد . شازده کوچولوی اگزوپری نمونه یک انسان ساده و بی ریاست که روح پر از صداقت خود را در میان عامه به نمایش می گذارد .


در چنین روزی در سال 1990 میلادی ایریوینگ والاس  نویسنده بر جسته آمریکایی دار فانی را وداع گفت . از او بیش از چهل کتاب داستانی و غیر داستانی به جای مانده است .

در چنین روزی در سال 61 ه ق عمربن سعد ابی وقاص به کربلا، به همراه چهار هزار نفر از سپاه کوفه وارد منطقه  کربلا شد . وی قصد داشت گفتگوهای خود را با امام حسین ع براى وادار کردن آن حضرت به بیعت و تسلیم شدن ،   آغاز کند . عمربن سعد
 با چهار هزار کس در فرداى روزى که حسین ع در کربلا فرود آمده بود یعنى روز سوم محرم بدین سرزمین وارد شد.ابن زیاد قبلا حکومت رى را به وى وعده داده و با او چهارهزار سرباز روانه کرده بود، که در جنگ دیلم وارد شود، اما همین که اطلاع یافت حسین ع بدانجا رسیده است، وى را به کربلا روانه ساخت، و به او گفت: وقتى از کار حسین فراغت یافتى به طرف رى حرکت کن.ابن سعد ابتدا به ابن زیاد گفت: مرا از این امر معذور دار.اما ابن زیاد گفت: در این صورت از حکومت رى معزول هستى.ابن سعد در اندیشه فرو رفت و از وى مهلت خواست .با یاران خود به مشورت پرداخت.آنها نیز وى را از این امر بر حذر داشتند.پس آن شب را همچنان در این فکر به سر برد و اشعارى مى‏خواند که همگى مى‏شنیدند . سپس حمزة بن مغیرة بن شعبه خواهر زاده وى بیامد و گفت: دایى جان تو را به خدا سوگند مى‏دهم به مقابله حسین ع مرو که گناه پروردگارت کرده‏اى و رعایت خویشاوندى نکرده‏اى .به خدا چنانچه از دنیا و مال خویش بگذرى و حکومت همه زمین را داشته باشى و واگذارى، از آن بهتر که با ریختن خون حسین به دیدار خدا روى.ابن سعد گفت: ان شاء الله نمى‏روم . سپس عمر بن سعد نزد ابن زیاد رفت و گفت: مگر حکومت رى را به من واگذار نکرده‏اى؟ مردم نیز از این امر اطلاع دارند.از این رو بهتر نیست که مرا به جانب رى بفرستى و یکى دیگر از اشراف کوفه را براى نبرد با امام حسین روانه سازى؟ آنگاه عده‏اى از افراد سرشناس کوفه را براى ابن زیاد نام برد.ابن زیاد در پاسخ او گفت: من در این مورد با تو مشورت نکردم.چنانچه خود مایل هستى، فرماندهى سپاه را به عهده گیر.در غیر این صورت از حکومت رى معزول خواهى بود. عمر بن سعد گفت: حال که چنین است خواهم رفت و بدین ترتیب نبرد با امام حسین ع را پذیرفت .پس ابن سعد با چهار هزار سرباز جهت مقابله با حسین ع به راه افتاد و حر و یارانش نیز زیر نظر وى قرار گرفتند.از این رو تعداد نظامیان آنها به پنج هزار نفر رسید.دیرى نپایید که شمر نیز با چهار هزار سرباز سررسید.ابن زیاد در پى آنها باز هم دو هزار سرباز به فرماندهى یزید بن رکاب کلبى، حصین بن تمیم سکونى با چهار هزار نفر، فلان مازنى همراه با سه هزار نفر و نصر بن فلان را با دو هزار سرباز روانه کربلا ساخت.و تا روز ششم محرم تعداد نظامیانى که روانه مى‏ساخت همچنان اضافه مى‏کرد.با کعب بن طلحه سه هزار، و شبت بن ربعى ریاحى با هزار سرباز و حجار بن ابجر نیز با هزار نفر و با این عده جمعا بیست و پنج هزار به کربلا روانه کرده بود.و باز هم تا آنجا که مى‏توانست افراد نظامى خود را افزایش مى‏داد.چنان که مدتى نگذشت که تعداد سواره و پیاده سربازان او را تا سى هزار نوشته‏اند.شیخ مفید در کتاب ارشاد به روایت امام صادق ع تعداد نظامیان را سى هزار ذکر کرده، اما در تاریخ طبرى آمده است که: عمر بن سعد با چهار هزار نفر از کوفه به کربلا وارد شد.سبط ابن جوزى در تذکرة الخواص چنین آورده است: ابن زیاد، عمر بن سعد را با چهار هزار سرباز جهت مقابله با حسین ع بفرستاد و با پانصد سوار نیز آنان را جهت نظارت بر آب مجهز ساخت.مسعودى مى‏گوید: همه افرادى که در نبرد با حسین ع روانه کربلا شدند به خصوص از اهالى کوفه بودند.طبرى در جایى دیگر از کتاب خود جنگ آوران ابن سعد را شش هزار نفر ذکر کرده است.ه سبط ابن جوزى مى‏گوید: همه یاران ابن سعد چهار هزار نفر بوده‏اند صحیح به نظر نمى‏رسد، زیرا مطابق همه روایات، عدد چهار هزار همان کسانى بوده‏اند که همراه با خود او به کربلا آمدند و پس از آن ابن زیاد تعداد بسیارى را به کمک او فرستاد و شیخ مفید نیز این امر را تایید کرده است، و حر نیز با همراهان خود به او پیوسته بود.و روایت شیخ مفید که تعداد آنان را شش هزار آورده نیز مردود خواهد بود.از این رو همان رقم سى هزار صحیح‏تر به نظر مى‏رسد.به هر حال ابن زیاد به ابن سعد نوشت: با آن همه کسان و تجهیزات که براى تو فراهم کرده‏ام جاى هیچ گونه بهانه‏اى باقى نمانده است.پس به شدت در کار خود بکوش تا هر صبح و شام مرا در جریان امر قرار دهى، و این در موقعى بود که شش روز از ماه محرم مى‏گذشت. عمر بن سعد ابتدا خواست شخصى را سوى حسین ع فرستد تا از او بپرسد براى چه آمده و چه مى‏خواهد؟ ، پس این مطلب را به سران لشگر خود عرضه کرد.اما همگى از پذیرفتن این امر خوددارى کردند، زیرا از حسین ع شرم داشتند.چون خود در ردیف کسانى بودند که با نوشتن نامه وى را به کوفه دعوت کرده بودند.در این اثنا کثیر بن عبد الله شعبى که یکه سوارى دلیر بود و از هیچ کارى روى گردان نبود برخاست و گفت: من پیش وى مى‏روم.سوگند به خدا چنانچه بخواهى به غافلگیرى او را خواهم کشت.ابن سعد گفت: نمى‏خواهم به غافلگیرى کشته شود.نزد وى برو و بپرس براى چه آمده است؟ پس کثیر به نزد امام شتافت.همین که ابو ثمامه صائدى او را بدید، به حسین ع گفت: اى ابو عبد الله، خدایت قرین صلاح بدارد.شرورترین مردم زمین که به خونریزى و بى‏پروایى در کشتن از همه جسورتر است سوى تو آمده.پس ابو ثمامه برخاست و نزدیک وى رفت و گفت: شمشیر خویش را بگذار.گفت: نه، من فرستاده‏ام، و براى کسى کرامتى نمى‏بینم.من پیامى دارم.چنانچه مى‏شنوید، مى‏رسانم، و اگر ابا دارید از پیش شما باز مى‏گردم. ابو ثمامه گفت: من دسته شمشیرت را مى‏گیرم.آنگاه سخن خویش را بگوى. گفت: به این شمشیر هرگز نباید دست بزنى.ابو ثمامه گفت: پس پیامت را به من بگو و من از طرف تو مى‏رسانم.نمى‏گذارم به او نزدیک شوى که تو بدکاره‏اى.پس به یکدیگر ناسزا گفتند و کثیر پیش عمر بن سعد شتافت و قضیه را با وى گفت.سپس عمر بن سعد، قرة بن قیس حنظلى را پیش خواند و او را نزد امام  حسین ع فرستاد.قره سوى امام حرکت کرد.و چون حسین ع او را بدید که مى‏آید گفت: این مرد را مى‏شناسید؟ حبیب بن مظاهر گفت: بله، این یکى از طایفه حنظله است از قبیله تمیم، خواهر زاده ماست .من او را در عقیده و رأى نیکو مى‏پنداشتم و گمان نداشتم در اینجا حاضر شود.قره بیامد و به حسین ع سلام گفت و پیام عمر بن سعد را به وى رسانید.امام بدو گفت: مردم شهر شما به من نوشته‏اند و مرا به اینجا دعوت کرده‏اند.حال چنانچه مرا از آمدن خوش ندارید، باز مى‏گردم.پس از آن حبیب بن مظاهر گفت: اى قره، واى بر تو.چرا در جمع قوم ستمگر باز مى‏گردى؟ ، این مرد را که خداوند به وسیله پدرانش ما و تو را کرامت بخشیده است، یارى کن.قره در پاسخ او گفت: نزد یار خود باز مى‏گردم و پاسخ حسین ع را بیان مى‏کنم.آنگاه اندیشه مى‏کنم .پس نزد عمر بن سعد رفت و خبر را با وى بگفت.ابن سعد گفت: امیدوارم، خداوند مرا از پیکار با او معاف بدارد.سپس این جریان را براى ابن زیاد نوشت.همین که ابن زیاد نامه ابن سعد را خواند گفت: اینک که پنجه‏هاى ما به او بند شده. امید رهایى دارد. اما دیگر مفرى نخواهد بود. دیرى نپایید که به عمر بن سعد نوشت: به حسین بگو او و همه یارانش با یزید بیعت کنند و چون چنین کرد رأى خویش را خواهیم گفت .همین که نامه به عمر بن سعد رسید گفت: از آن بیم دارم که ابن زیاد راه سلامت را نپذیرد . (سید محسن امین ، ترجمه علی حجتی کرمانی  ،  سیره معصومان، ج 4، ص 141)


در چنین روزی در سال 252 هجرى قمرى احمد بن محمد بن معتصم ، معروف به المستعین بالله  از قدرت خلع شد . وی در ربیع الاول سال 248 قمرى ، پس از مرگ المنتصر بالله  به قدرت رسید.المستعین بالله  پس از منتصر عباسی به حکومت رسید . او از سوی بر خی از فرمانداران لشکری مورد حمایت قرار داشت و البته برخی از آنان نیز معتز را شایسته خلیفه گری می دانستند به همین دلیل وی پس از چند سال خلافت از قدرت خلع شد .


خواجه نصیر الدین طوسی در یازدهم جمادی الاول سال 597 ه ق دیده به جهان گشود . نامش را محمد گذاردند و بعدها به  القابی نظیر نصیر الدین ، محقق  طوسی ، استاد البشر و خواجه شهرت یافت . وی پس از فراگیری مقدمات  علوم در شهر طوس ،  در نزد نورالدین علی بن محمد شیعی به فراگیری علوم مختلف پرداخت . محمد  در شهر طوس به نزد استادش نصیر الدین عبد الله بن حمزه لباس مقدس عالمان دین را به تن کرد و بعدها توانست کتاب قانون ابن سینا را نزد قطب الدین مصری شافعی بیاموزد . وی پس از آن به ری شتافت و با دانشوران بزرگی چون میثم بن علی میثم بحرانی محشور شد  . او سپس  به عراق رفت و در آنجا به تکمیل یافته های علمی خود پرداخت . پس از آنکه اسماعیلیان به عنوان فرقه ای موثر و سیاسی فعالیت خود را در قلاع مختلف ایران آغاز نمودند ، خواجه را به سوی  خویش خواندند .  نصیر الدین طوسی حدود 26 سال در قلاع اسماعیلیه به سر برد و در این دوران لحظه ای از تلاش های علمی خویش بازننشست . او در این مدت کتاب هایی چون شرح اشارت ابن سینا ، تحریر اقلیدس ، تولی و تبری  و اخلاق ناصری را به رشته تحریر در آورد . خواجه  همچنین پس از آنکه هلاکو خان مغول تاج و تخت اسماعیلیلان را برچید ، با تدبیر و درایت عالمانه اش  توانست از به آتش کشیده شدن کتابخانه بزرگ حسن صباح در قلعه الموت به دست مغولان جلوگیری نماید . او در سال 656 ه ق رصد خانه مراغه را تاسیس کرد و همچنین دست به تجهیز کتابخانه این  رصدخانه عظیم زد . خواجه در دوران تدریس خود شاگردان بسیاری را نیز تربیت کرد که از میان آنها می توان به علامه حلی ، قطب الدین شیرازی ، ابراهیم حموی جوینی ، اثیر الدین اومانی و مجد الدین طوسی اشاره کرد . خواجه عظیم الشان در علوم مختلف دوران خود در صدر علما قرار داشت . وی در ریاضیات ، فلسفه  ، کلام ، اخلاق و ادبیات از سرآمدان دهر بود و دوست و دشمن بر این امر اذعان داشتند .   غیر از کتبی که از آن یاد شد ،  وی کتب مختلفی را به رشته تحریر در آورد که از میان آنها می توان به قواعد العقاید ، اوصاف الاشراف ، تحریر اقلیدس ، تحریر مجسطی ، اساس الاقتباس ، زیج ایلخانی ، اثبات الجواهر ، اثبات اللوح المحفوظ ، اشکال الکرویه ، شرح اصول کافی ، رساله ای در کلیات طب و تجرید الهندسه اشاره کرد . آن عالم ربانی سرانجام در چنین روزی در سال 673 ه ق پس ا زعمری تلاش در جهت احیای علوم و معارف اسلامی دیده از جهان فروبست .