اودر21 سالگی ، نشریه ای به نام " نامه عشقی " درهمدان منتشرکرد که موجب اعجاب همگان شد وسالی بعد به همراهان دیگر آزادیخواهان ازجمله " سید حسن مدرس" به استانبول مهاجرت کرد وسه سال درآن جا ماند. هنگام بازگشت، مدتی درهمدان ماند و پس ازآن به تهران رفت و ازبزرگترین مخالفان قرار داد استعماری " وثوق الدوله - کاکس " که به 1919 مشهوراست پیوست ودرباره آن گفت:
دیگر از تاریخ دنیا نام ایران بست رخت
باغبان زحمت مکش کزریشه کندند این درخت
میهمانان وثوق الدوله خونخوارند ، سخت !
ای خدا با خون ما این مهیمانی می کند
وثوق نیز ، عشقی و چندی دیگر از مخالفان را به زندان انداخت و برخی دیگر را به کاشان تبعید کرد. عشقی از زندان قصیده ای به " وثوق" نوشت و از او طلب انصاف کرد ، اما وثوق کجا و انصاف کجا؟!
عشقی در راه سفر به عثمانی از کنار " ایوان مداین " گذشته و گفت: " تماشای ویرانه های آن گهواره تمدن جهان ، مرا از خود بیخود کرد" و نمایشنامه ای منظوم ساخت که آن را رستاخیز شهریاران ایران " نامید . بندی از آن نمایشنامه چنین بود:
زدلم دست بدارید که خون می ریزد
قطره قطره دلم از دیده برون می ریزد
برج انیل زصنادید " گل و گلوا" ، گل
بر سرمقبره ناپلئون می ریزد
تخت جمشید زبی حسی ما بر سرجم
خاک با سرزنش ازسقف و ستون می ریزد ....
گفتنی است این نمایشنامه نخستین نمایشنامه منظوم فارسی است .
عشقی هر چند در ابتدای قرن بیستم می زیست ، اما عقایدی داشت که بعضا سالها بعد از او مطرح شد، از جمله " حقوق زنان " که به طور مشخصی در" کفن سیاه" از آن حمایت کرد وهنگامی که حضور زنان درلاله زارکه پاتوق آزادیخواهان بود ممنوع شد ، به اداره نظمیه چنین گفت: " .... اگر در واقع لاله زار شاهراه عمومی است . شاهراه عمومی ، حمام عمومی نیست که مردانه و زنانه داشته باشد!"
عشقی به موضوعاتی می پراخت که برای مردم جدید باشند و باعث محبوبیت او در بین عامه مردم شوند ، شاید به همین دلیل بود که تشییع جنازه اول ، با چنان شکوهی برگزار شد که تا آن روز کسی چنان شکوهی در تشییع جنازه هیچ پادشاهی ندیده بود.
عشقی ، ازادبیات ، زیبایی صرف نمی خواست . او می خواست که ادبیات وسیله ای باشد تا با آن مردم بیدار شوند و به حرکت علیه نظام حاکم بپردازند . هر چند در برخی ازاشعاراواز کلمات نامناسبی استفاده شده اما سازنده است . شعری است که گفته می شود تا کسانی را بیدار کند. شعری است که چه از نظر سبکی و چه از نظر محتوایی ، انگیزاننده است. هر سخنی که بگوید، در میانه یا پایان آن ، اشاره ای نیز به مسائل سیاسی روز می کند!! از جمله در یکی از معروف ترین شعرهایش ، سه تابلوی مریم ، پس ازبیان داستان غم انگیز مریم ، می گوید که امروزه در تمام ادارات و مناصب ، " مرده شورها " به سرکارند!
" برو به مالیه ها تا آن که چیزها بینی
برو به عدلیه تا بی تمیز ها بینی
که مردم شوها در پشت میزها بینی
چه بی تمیز کسانی شدند میزنشین !
عشقی درسن 27 سالگی نخستین شماره نشریه خود " قرن بیستم " را منتشرکرد. نشریه ای که درآخرین شماره باعث قتل عشقی شد. درهمان سال به نخستین اپرای فارسی را که سال پیش ازآن دراصفهان اجرا کرده بود درتهران نیزبه نمایش گذاشت تا بار دیگردرزمینه های دیگر ، اولین باشد ، اولین نمایشنامه منظوم فارسی ، اولین اپرای فارسی و اولین منتشر کننده افسانه اثرنیما یوشیج ، اولین روشنفکری که توسط خاندان پهلوی به قتل رسید .
درهمین ایام به پیشنهاد " فرج الله بهرامی دبیراعظم " که فراخوان شعرایده آل داده بود، عشقی ، منظومه " ایده آل مرد دهگان " یا " سه تابلوی مریم " را به شیوه جدید مختص به خود سرود . شباهت این نو آوری عشقی ، با " افسانه" نیما، از نظر شکل قالب ، بسیاری را به شک انداخت که " نیما" از عشقی " تقلید کرده یا " عشقی " از " نیما" ؟! و درست این بود که هیچ یک !
از آثار عشقی در همین دوران می توان به " عید خون " که یکی از تئوری های عجیب عشقی بود ، " نوروزنامه "، کلاه نمدی ها" و مستزاد مشهور او " دیدی چه خبر بود " اشاره کرد . " دیدی چه خبر بود " منظومه ای بود درهجو اعضای مجلس چهارم شورای ملی که این گونه آغاز می شد:
این مجلس چارم به خدا ننگ بشر بود
دیدی چه خبر بود!
هر کارکه کردند ضرر روی ضرر بود
دیدی چه خبر بود!
عشقی در آخرین شماره " قرن بیستم " به شدت به جمهوری قلابی رضا خان تاخت و آن را به باد استهزا گرفت. به نحوی که روزنامه اودرچند ساعت نایاب شد و تا چند ماه در بازارآزاد به چند ده برابر قیمت به فروش می رسید همین شماره ازنشریه باعث شد که طاقت سردارسپه به سرآید.
اواین بارنه " وثوق الدوله و" قوام الملک" و" قوام السلطنه " که به شخص سردارسپه ، لقب " جارچی " داده بود وطرفدارانش را سگ وماروجغد وموش نامیده بود. درشعری دیگرانگلستان را دزد وهواخواهان جمهوری ، ازجمله رضا خان را چارپای دزد خوانده بود. دربخشی دیگر، کاریکاتوری درباره تشییع جنازه جمهوری کشیده بود و ...همه این عوامل باعث شد تا به دستور سردارسپه " میرزاده عشقی " شاعری که سراپا قریحه بود درروز12 تیرماه سال 1303 و درحالی که تنها 31 سال داشت، در خانه خود ترور شود ومرگی باعزت را برگزیند . مرگی که ماهی پیش آن را پیش بینی کرده وبه ملک الشعرای بهارنیزگفته بود . ازملک الشعرا نقل است که پدرعشقی ، پس ازمرگ او این شعررا زمزمه می کرد :
به زیرخاک سیه فام ، عشقی ای عشقی
چه خوب خفته ای آرام ، عشقی ای عشقی
بخواب شاعر ناکام ، عشقی ای عشقی
برستی ازغم ایام ، عشقی ای عشقی
بخواب تا ابد ای عشقی اندرین بستر...