فهرست مناسبتها با جزئیات

    • ۱۳ تیر
    • 3 July
    • ٢٦ ذوالحجه

دکترمحمد معین درچنین روزی به سال 1350وپس ازماه ها بیهوشی ، جهان خاکی را درنوردید وبه منزلگاه ابدی رخت برکشید. وی اولین دانشجوی رشته زبان وادبیات فارسی بود که پس ازدفاع ازپایاننامه خود نزد استادان مسلم روزگار، به دریافت درجه دکتری ازدانشگاه تهران نائل آمد. دکترمعین ازهمکاران نزدیک علامه فقیدعلی اکبردهخدا درکارگردآوری وتدوین لغت نامه دهخدا به شمارمی رود، درحقیقت این لغت نامه ارزش یک دانشنامه را دارد.مرحوم دهخدا قبل ازوفات به دلیل دقت خاص وامانتداری ویژه دکترمعین درکارتحقیق وتتبع، به وی اختیارادامه کاربرای آماده سازی لغت نامه را داد.تحشیه های دکترمعین برفرهنگ" برهان قاطع " نشانگرعمق آشنایی وی با فقه اللغه ورساننده گستره وسیع تحقیق وپژوهش علمی است.اما آن مرحوم واستاد ممتازدانشگاه تهران را درسطوح مختلف جامعه به لغت نامه معتبرش باعنوان " فرهنگ معین" می شناسند. فرهنگ معین درشش مجلد تدوین شده وازفرهنگ های مورد اتقان ونیازهمه سطوح دانش اندوزان است که تا کنون به کرات به چاپ رسیده است.

درچنین روزی درسال 1883 میلادی فرانتس کافکا ازنویسندگان برجسته و سرشناس چک چشم به جهان گشود وی درسال 1924 درگذشت . این نویسنده آثار بسیاری را خلق کرد که در نوع خود جالب توجه بوده است . کافکا ازنویسندگانی است که آثار او به سوی نگره ابزورد میل می کند و نوعی پوچ اندیشی در آثار وی  سیلان دارد . مسخ مهمترین اثر کافکاست .کافکا
در رشته حقوق در دانشگاه پراگ به تحصیل مشغول شد و پس از آن شغل کارمندی اداره بیمه را برگزید . نخستین  اثر او « داوری » نام داشت . وی دراین اثرخود تحت تاثیربرخی ازابراگزبیستانسیالیست ها نظیر سورن کیگارد
و استریندبری قرار داشت  . از دیگر آثار مشهور وی می توان به  رمانهای  « امریکا » ، « فرایند » و « کاخ » اشاره کرد .


درچنین روزی درسال 1915 میلادی نیروهای نظامی آمریکا کشورهائیتی را به اشغال خود درآوردند . این کشورتاسال 1934 میلادی تحت اشغال آمریکا بود .


در چنین روزی درسال 1950 میلادی  برای نخستین بارنیروهای ایالات متحده آمریکا ونیروهای کره درجنگ کره با یکدیگروارد منازعه شدند .


در چنین روزی درسال 1962 میلادی انقلاب علیه فرانسوی ها پایان گرفت . پس ازآن بود که الجزایربه استقلال دست یافت .
همه ساله چین روزی به عنوان روزاستقلال الجزایر نامیده می شود . احمد بن بلا را باید بنیانگذار استقلال الجزایربه شمار آورد . او به یاری جمال عبد الناصر شورای انقلابی وحدت عمل الجزایر را بنیان نهاد  سپس جبهه آزادی بخش  الجزایر را تاسیس کرد . پس از به ثمر رسیدن انقلاب الجزایر به نخست وزیری رسید و در سال 1963 میلادی به ریاست شورای انقلاب آن کشور دست یافت . بن بلا سپس براثر کودتای حواری بومدین از ریاست جمهوری برکنار شد.الجزایر کشوری است در شمال آفریقا در سواحل در یای مدیترانه. عموم مردم این کشور از نژاد  سفید اند و به زبان عربی و فرانسه صحبت می کنند  و غالب آنان نیز پیرو دین اسلام می باشند . الجزایر مدت یک قرن تحت سلطه فرانسه بود و پس از مبارزه مداوم  موفق به استقلال گردید . در 18 اکتبر  سال 1962نیز به عضویت سازمان ملل متحد در آمد . پایتخت آن الجزیره نام دارد .


در چنین روزی در سال 132 ه ق سلسله امویان منقرض شد . درباره زوال دولت اموى و علل آن مطالب مختلفى گفته شده است.   در مورد امویان، به چندین مساله توجه داده شده است. یکى از آنها سقوط عصبیت ویژه‏اى است که امویان قدرت سیاسى و سلطه خویش را بر پایه آن مستقر کرده بودند. این مساله مربوط به برترى شاخه خاصى از قریش با عنوان بنى امیه، به پشتوانه عرب شمالى، و قبایل ساکن شام بوده است. نزاع دو گروه از قبایل شمال و جنوب همیشه مشکل‏زا بوده و در آخرین سالهاى حیات دولت اموى، نزاع این دو نیرو به حدى رسید که بویژه در خراسان امکان سامان یابى مجدد براى آن نبود. این اختلاف در همه مناطق عربى بویژه عراق و ایران- که محل سکونت اعراب مهاجر فراوان بود- شده بود. نزاع در عراق میان دو گروه عرب شمال و جنوب بود. زمانى که خالد بن عبد الله قسرى سر کار بود، وى به تناسب آن که از عرب جنوب بود، شمالى‏ها یا به عبارتى مضریها از او راضى نبودند. زمانى که یوسف بن عمر بر سر کار آمد، ماجرا به عکس شد. او خالد را کشت و این نزاع شدت یافت. پس از آن یزید بن خالد بن عبد الله نیز یوسف بن عمر را که محبوس بود به قتل رساند.  مسعودى نزاعهاى قبیله‏اى را از دلایل عمده سقوط امویان دانسته است. او از حمایت مروان بن محمد از نزاریان در برابر یمنیان اشاره کرده و این که این امر سبب شد تا اعراب یمنى به حمایت از مخالفان وى از بنى هاشم بپردازند. مشکل خراسان، بیش از این بود. این منطقه از سالها قبل از سقوط امویان محل فرار کسانى بود که از دست‏حکومت عراق به شرق مى‏گریختند. شورش حارث بن سریج مشکل را بیشتر کرده بود. جنگهاى مداوم اعراب با ساکنان ماوراء النهر بر خستگى اعراب این ناحیه افزوده بود. ظلم و فشار حجاج بر تازه مسلمانان این دیار و گرفتن جزیه از آنها، مشکل چندین دهه این دیار محسوب مى‏شد. در این فضا، مشکل نزاع اعراب شمال و جنوب مى‏توانست‏خطر زیادى را براى حکومت داشته باشد. نصر بن سیار از اعراب نزارى شمالى دفاع مى‏کرد. در برابر وى، جدیع بن على کرمانى مدافع اعراب یمنى و جنوبى بود. نزاع اینها سبب رشد مخالفان امویان شد. قوت ابو مسلم خراسانى در کار دعوت عباسیان و بهره‏گیرى وى از روحیه شیعى مردم خراسان که پس از شهادت یحیى بیشتر شده بود، اوضاع را به نفع او تغییر داد. فرماندهى نظامى او نیز نقطه قوت مهمى بود. همه این مسائل دست‏به دست هم داده و راه را براى یک تغییر مهم در خراسان هموار کرد. مشکل دیگر امویان این بود که این منطقه دور از دسترس آنها بود. لذا به سادگى نمى‏توانستند به سوى آن لشکرکشى کنند. باید توجه داشت که در این زمان نیروهاى شامى در عراق سخت گرفتار خوارج بودند و على رغم استمدادهاى مکرر نصر سیار نتوانستند به او کمک کنند. خوارج در طى نابسامانیهاى که در طى سالهاى 126 و 127 براى امویان پیش آمد، رشد یافته و ضحاک بن قیس خارجى براى مدتها با مروان بن محمد درگیر بود. او در سال 127 کشته شد، اما خوارج همچنان یکى از تهدید کنندگان اصلى، خوارج عراق و جنوب ایران بودند. به هر روى پیروزى عباسیان در خراسان عامل عمده زوال دولت اموى بود. البته این که چرا عباسیان و نه دیگران، دلایل خاص خود را دارد که مربوط به چگونگى غلبه عباسیان است نه زوال امویان. به هر روى وجود جانشین مناسب براى امویان که همانا خاندان بنى هاشم بودند، سبب شد تا امویان راحت‏تر قدرت را از دست‏بدهند. در حالى که اگر چنین نیرویى وجود نداشت، بعید مى‏نمود که کسى بتواند قدرت را از قریش باز پس بگیرد. نفوذ قریش، تا آن اندازه بود که تا خاتمه کار دولت عباسى که آن نیز به زور و نیروى مغولان پایان یافت، دوام آورد. فروپاشى نظام اموى تا اندازه‏اى به ضعف داخلى امویان نیز مربوط مى‏شد.  از زمانى که نزاعهاى داخلى خاندان اموى بر سر جانشینى مطرح شد، هم خلفا و هم ولایتعهدان، که از زمان عبد الملک معمولا از دو نفر بیشتر بودند، راه را براى توطئه آنها بر ضد یکدیگر هموار مى‏کرد. به علاوه شورش یزید سوم، اعتبار خلافت و بیعت را بیش از حد از میان برد. سقوط پشت‏سر هم چند تن از کسانى که قرار بود بر مسند خلافت‏بنشینند، در طى سال 126 و 127 انسان را به یاد شاهان ساسانى در آخرین سالهاى آن دولت رو به زوال مى‏اندازد. باید بى‏اعتبارى خلفاى اموى را از لحاظ دینى عامل عمده‏اى براى عدم حمایت توده‏هاى مردم را از آنها دانست. در این میان، با وجود اصلاحاتى که عمر بن عبد العزیز و احیانا هشام کرد، امویان نتوانستند اعتبار گذشته خویش را باز یابند. ولید بن یزید با به اوج رساندن فساد و تباهى دستگاه خلافت، راه را براى بى‏اعتبارى خلافت اموى بیش از پیش هموار کرد.  افزون بر بى‏اعتبارى دینى، استبداد سیاسى و اقتصادى امویان نیز خشم مردم عراق و خراسان را برانگیخته بود. امویان به حق متهم بودند که با برخوردهاى نژادى، با موالى میانه‏اى ندارند. البته نمونه‏هاى فراوانى مى‏توان به دست داد که غیر عربها نفوذى در دستگاه خلافت اموى یافته‏اند، اما در مجموع راه یشرفت‏براى آنان مسدود بوده و موقعیت مناسبى نداشتند. ( جعفریان ، رسول ، تاریخ خلفا ، ص 722)