فهرست مناسبتها با جزئیات

    • ۲۴ تیر
    • 14 July
    • ٨ محرم


مردم فرانسه همه ساله چهاردهم ژوییه  را جشن می گیرند . در این روز که از آن به عنوان روز شکست زندان باستیل هم یاد می شود گروههای مختلف مردم فرانسه که از ظلم شاه لویی شانزدهم و ملکه  ماری آنتوانت به تنگ آمده بودند با حمله به زندان باستیل ،  تمامی به بند کشیده شدگان  حاضر در این زندان را آزاد کردند . از این  روز به عنوان روز انقلاب مردم فرانسه و قانون خواهی آنان  نیز یاد می شود .  براثر نظرات بسیاری از فلاسفه سیاسی آن دوران که قدرت بسیار را موجبات فساد می دانستند بسیاری از مردم فرانسه زیاده خواهی های شاهان فرانسوی را تنها با اعمال قوانین متعدد قابل کنترل فرض می کردند . همه ساله چنین  روزی در فرانسه به عنوان روز ملی تعطیل است .

دل سارتو نقاش بزرگ ایتالیایی    در چنین روزی در سال 1486 دیده به جهان گشود . مهترین اثر وی" رکولت ها" نام  دارد .

گوستاو کلیمت نقاش اطریشی در چنین روزی در سال 1862 میلادی به دنیا آمد . از وی به عنوان  نقاش هنر جدید یاد می کنند .


ویستر  درچنین روز ی در سال 1869 به دنیا آمد  . این نویسنده آمریکایی ، رمان های بزرگی از خود به جا گذارده است که از میان آنها می توان  به "ویرجینیایی ها " اشاره کرد .

زادکین در چنین روزی سال 1890 دیده به جهان گشود . او مجسمه ساز شهیری است که مهمترین اثر وی "شهر ویران "نام دارد .

لیویز منتقد ادبی انگلسان در چنین روزی در سال 1895 به  دنیا آمد . مهمترین اثر او " فرهنگ ومحیط زیست "نام دارد .

درچنین روزی در  سال 1958 میلادی ، ژنرال عبدالکریم قاسم در عراق کودتا ی نظای کرد و در نتیجه این کودتا حکومت سلطنتی در این کشور از میان رخت بربست . دراکتبر سال 1952 موج اعتراض و مخالفتها برای برگزاری انتخابات مستقیم و کاهش اختیارات پادشاهی بالاگرفت. درسال 1958 عراق و اردن طی توافقنامه ای اتحاد فدرالی میان دو کشور برقرار ساختند اما کودتای نظامی به رهبری عبدالکریم قاسم به سقوط نظام پادشاهی منجر شد. درجریان این کودتا ملک فیصل دوم، عبدالاله دایی فیصل دوم( نائب سلطنت) و نوری سعید نخست وزیر کشته شدند. پس از کودتا، اعلام برقراری نظام جمهوری  و ریاست جمهوری عبدالکریم قاسم شد.پس از کودتای نظامی حزب بعث علیه عبدالکریم قاسم، در 8 فوریه 1963، عبدالسلام عارف ریاست جمهوری را برعهده گرفت .   سرهنگ عبدالسلام عارف با  یک کودتای خونین قدرت را درعراق بدست گرفت.
در این کودتا دقایقى پیش از ساعت هشت  بامداد روز جمعه هشتم  فوریه 1963، چهار  فروند هواپیماى متعلق به کودتاچیان وزارت دفاع ، مقر عبدالکریم قاسم ، نخست وزیر  را بمباران و بعد از چند ساعت موفق شدند حکومت قاسم را سرنگون کنند. بلافاصله عبدالسلام محمد عارف  به مقام ریاست جمهورى برگزیده شد و به درجه مارشالى ارتقا یافت و احمد حسن البکر به نخست وزیرى تعیین شد و شوراى رهبرى انقلاب تشکیل شد. در همین  روز در سال 1963 میلادی عبدالکریم قاسم نخست وزیر عراق در سن 48 سالگی ترور شد . وی بین سالهای 1956 تا 1963 نخست وزیر این کشور بود . در نوامبر همان سال  اختلافات میان رهبری  حزب بعث عراق در گرفت  .در این زمان حسن البکر ریاست جناح مخالف على صالح السعدى دبیر کل وقت حزب بعث را که در برابر میشل عفلق دبیر کل حزب ایستادگى مى کرد، به عهده داشت . حسن البکر بعد از کودتاى عبدالسلام عارف  در هجدهم  نوامبر 1963  از سمت نخست وزیرى برکنار و به عنوان جانشین رئیس جمهور که یک سمت تشریفاتى بود برگزیده شد، ولى قبول نکرد. وى مدتى در دوران حکومت عبدالسلام عارف به همراه تعداد کثیرى از بعثى ها به اتهام تلاش براى براندازى رژیم زندانى شد. در سال 1965 بعد از طرد على صالح السعدى دبیر کل حزب بعث از این تشکیلات ، از سوى شوراى رهبرى حسن البکر به جاى وى منصوب گردید. البکر پس از کشته شدن عبدالسلام عارف در یک سانحه هوایى و روى کار آمدن عبدالرحمن عارف ضعیف النفس و بى کفایت در آوریل 1966، فعالیت سیاسى خود را به منظور به دست گرفتن قدرت گسترش داد. سرانجام حزب بعث در 17 ژوئیه 1968 با انجام یک کودتا، حکومت را در دست گرفت و حسن البکر را به عنوان رئیس جمهور و رئیس شوراى رهبرى انقلاب برگزید و وى را به درجه مارشالى مفتخر گردانید.

این نویسنده آمریکایی در چنین  روزی در سال 1903 میلادی دیده به جهان گشود ." عشق جاودانه است" عنوان بر جسته ترین اثر اوست .


این نویسنده  یدیش زبان   در چنین روزی در سال 1904 به دنیا آمد . "دشمنان" عنوان مهمترین اثر اوست . وی در سال 1978 جایزه نوبل ادبی را به خود اختصاص داد .


این فیلمساز بر جسته سوئدی در چنین  روزی در  سال 1918 به دنیا آمد . در غالب آثار وی رگه هایی از مفاهیم دینی و یا عرفانی دیده می شود . بر خی  از منتقدان  درونمایه آثار او را به دلیل نوع بکار گیری عناصر خاص به یاس فلسفی وی  ربط می دهند ."فریاد ها و نجواها" و "توت فرنگی های وحشی "عنوان مهمترین آثار این فیلمساز بر جسته است  .

درچنین روزی درسال 61 ه ق آخرین گفتگوها میان سران دو سپاه اسلام و کفر برای جلوگیری از جنگ و خونریزی انجام شد. امام حسین (ع) عمرو بن قرظه انصارى را پیش عمربن سعد فرستاد و گفت: من تصمیم دارم با تو چند کلمه سخن بگویم. امشب میان اردوگاه خودت مرا ببین. پس عمربن سعد با بیست نفر بیامد. حسین ع نیز آمد. همین که به هم رسیدند امام به یاران خود گفت، دور شوند.تنها عباس و فرزندش على اکبر با وى بودند.عمر بن سعد نیز با یاران خویش چنین کرد و تنها پسر او حفص و یکى از غلامانش با وى بودند.حسین ع به ابن سعد گفت: واى بر تو.آیا از خداى نمى‏ترسى؟ خدایى که سرانجام به سوى او باز خواهى گشت.آیا به قصد پیکار با من آمده‏اى در حالى که مرا بخوبى مى‏شناسى و مى‏دانى که من فرزند چه کسى هستم.بیا با من همراه شو و این قوم را واگذار، که در این صورت خود را به خداى نزدیک کرده‏اى.ابن سعد گفت، از آن بیم دارم که خانه‏ام را ویران کنند، امام گفت: من آن را براى تو جبران خواهم کرد.باز گفت املاکم را مى‏گیرند.امام گفت: از اموال خود در حجاز بهتر از آن را به تو مى‏بخشم.ابن سعد گفت : خانواده‏ام چه مى‏شود؟ بر آنان نیز نگران هستم.امام در اینجا سکوت کرد و دیگر پاسخى نداد و از نزد او بازگشت در حالى که مى‏گفت، چه فکر مى‏کنى؟ مى‏دانى که به زودى در بستر تو را خواهند کشت و در روز قیامت از آمرزش خداوند بهره‏مند نخواهى شد.امیدوارم از گندم عراق جز اندکى استفاده نبرى.عمر بن سعد در حالى که لب به تمسخر گشوده بود گفت: اگر به گندم دست نیافتم از جو استفاده خواهم کرد. باز بار دیگر حسین ع شخصى را براى دیدار با ابن سعد فرستاد و گفت من حاضرم بار دیگر با یکدیگر ملاقات کنیم.پس دو اردوگاه شبانگاه با یکدیگر روبرو شدند و میان حسین ع و ابن سعد سخن به درازا کشید.به هر حال این امر سه یا چهار بار اتفاق افتاد.آنگاه عمر بن سعد به عبید الله بن زیاد چنین نوشت: اما بعد .خداوند آتش را خاموش گردانید و اتفاق برقرار شد و کار امت را به صلاح آورد.اکنون پیشنهاد حسین به من این است که از همان جایى که آمده به همان محل دوباره بازگردد، یا او را به هر یک از مرزهاى مسلمانان که وى را بفرستیم برود و در حقوق و تکالیف همانند آنها باشد . از عقبة بن سمعان روایت است که گفت: سوگند به خداى که امام حسین ع هرگز چنین پیشنهادى نکرد که یا نزد یزید و یا به یکى از سرحدات برود، بلکه سخن آن حضرت چنین بود که: مرا واگذارید از همان سرزمین که آمده‏ام بازگردم و یا به سرزمینى پهناور بروم. همین که ابن زیاد نامه را خواند گفت: این نامه مرد خیر خواهى است که بر امیر خویش اندرز گفته و بر قوم خویش دلسوزى کرده است.در این اثنا شمر بن ذى الجوشن برخاست و گفت: اکنون که حسین بن على ع به سرزمین تو فرود آمده و کنار توست، این را از او مى‏پذیرى؟ به خداى سوگند چنانچه از دیار تو برود و دست در دست تو ننهاده باشد نیرو و عزت از آن وى باشد و ضعف و زبونى از آن تو.این پیشنهاد را مپذیر که مایه ضعف است.باید به حکم تو تسلیم شوند، که اگر مجازات کنى اختیار آن با تو باشد و اگر مى‏بخشى به اختیار تو باشد.ابن زیاد گفت: چه خوب گفتى.رأى تو درست است.
آنگاه ابن زیاد شمر بن ذى الجوشن را پیش خواند و گفت: این نامه را پیش عمر بن سعد ببر که به حسین و یارانش بگوید به حکم من تسلیم شوند .اگر پذیرفتند آنها را به مسالمت پیش من بفرستد و اگر نپذیرفتند با آنها بجنگد، و چنانچه پذیرفت و جنگ را آغاز کرد، مطیع فرمان او باش و چنانچه ابا کرد تو فرمانرواى سپاه باش و ابن سعد را گردن بزن، و سرش را پیش من بفرست.سپس ابن زیاد به عمر بن سعد نوشت: من تو را سوى حسین نفرستاده‏ام که دست از او بدارى و بیهوده وقت بگذرانى یا به سلامت و بقا امیدوار سازى و یا بنشینى و پیش من از او عذر خواهى و وساطت کنى. چنانچه حسین و یارانش تسلیم فرمان من شدند، آنها را به مسالمت نزد من بفرست، و چنانچه دریغ کردند به آنها حمله بر و خونشان بریز و اعضاى بدن آنها را ببر که استحقاق این کار را دارند.چنانچه حسین کشته شد اسب بر سینه و پشت وى بتاز که ناسپاس و مخالف است.منظور من این نیست که این کار پس از مرگ زیانى مى‏زند، اما قولى داده‏ام که اگر او را کشتم با وى چنین کنم.چنانچه به دستور ما عمل کردى پاداش فردى را خواهى داشت که مطیع فرمان بوده و اگر از انجام آن ابا کردى از مقام خود و سپاه کناره‏گیر و این امر را به شمر بن ذى الجوشن واگذار که دستور خویش را به او داده‏ایم.و السلام.
همین که نامه ابن زیاد به ابن سعد رسید و بخواند رو کرد به شمر و گفت: آیا مى‏دانى چه کردى؟ واى بر تو، خدا خانه‏ات را خراب کند و آنچه را که درباره من اندیشیده‏اى خداوند آرزویت را برآورده نسازد.به خداى سوگند مى‏دانم که تو نگذاشتى آنچه را به او نوشته بودم بپذیرد و کارى را که امید داشتم به صلاح آید، تباه کردى.به خدا سوگند حسین ع تسلیم نخواهد شد.سوگند به خدا همان دلیل را که على داشت در میان دو پهلوى پسرش قرار دارد.در اینجا شمر بدو گفت: به من بگو چه خواهى کرد.فرمان امیرت را اجرا مى‏کنى و با دشمن در جنگ مى‏شوى؟ در غیر این صورت سپاه و اردو را به من واگذار.عمر گفت: نه در تو چنین کرامتى نمى‏بینم .خودم این کار را بر عهده مى‏گیرم، و تو همان سردار لشگر پیادگان باش. ( منبع : سید محسن امین ، علی حجتی کرمانی ، سیره معصومان، ج 4، ص 146)